جدول جو
جدول جو

معنی دسته جات - جستجوی لغت در جدول جو

دسته جات
(دَ تَ / تِ)
مرکّب از: دستۀ فارسی + جات هندی، به معنی قوم، جمع واژۀ دسته. گروهها. طائفه ها
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دسته دار
تصویر دسته دار
هر چیزی که دارای دسته باشد مانند کوزه و سبو، سردسته و فرماندۀ دسته ای از سپاه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ تَ / تِ)
غمگین. دلتنگ. ناشاد. ملول. غمناک. غصه دار. غمدار. غم زده
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ گُ سَسْ تَ / تِ)
دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته.
- طای دسته دار، طای مطبقه. طای مؤلف.
، دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد، سپهبد و سرلشکر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
چوبی استوانه شکل به درازی گزی و نیم که در میان ساقه های خارهای فراهم آمده یا مجموعۀ گیاه جارو فروبرند. دستینۀ جارو
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
جمع واژۀ دسته به سیاق عربی. دسته ها. فرقه ها. گروه ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دسته کارت
تصویر دسته کارت
در کامپیوتر توده برگ در رایانه (کامپیوتر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دارای دسته است دارای قبضه مقابل بیدسته: صندلی دسته دار، فرمانده سر لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستجات
تصویر دستجات
فرقه ها و گروهها
فرهنگ لغت هوشیار
دستگیره، آلت دست بازیچه، بهانه
فرهنگ گویش مازندرانی